رد شدن به محتوای اصلی

جنگ زنان با دستگاه سرکوب حکومت/ بنفشه جمالی

 


ماهنامه خط صلح – دختربچه‌ی چهارده‌ساله، درحالی‌که خود را پشت کیوسک برق پنهان می‌کند، لرزان به ون گشت ارشادی خیره شده است. گشت ارشاد می‌ایستد و مأموران پیاده می‌شوند، شتابان به‌سوی دخترک می‌دوند. دختربچه زیر ضربات مشت و لگد مأموران دست‌وپا می‌زند، تعداد بالای مأموران او را به‌وحشت انداخته است، چند نفر او را دوره‌کرده و به‌ او حمله می‌کنند، سرش به کیوسک برق کوبانده می‌شود، او را به‌زور ‌روی زمین می‌کشند و به داخل ون پرتاب می‌کنند. این‌ روایت‌، تصویری آشنا، برای تمام زنانی است که جمهوری اسلامی روی سرشان چنبره زده است. این‌اتفاق، به‌دنیا ثابت کرد که دیگر سن‌وسال هم نمی‌تواند زنان را درمقابل حملات وحشیانه‌ی حکومتی‌ها در‌ امان نگه دارد. واقعیت این است که زنان، این‌روز‌ها در هر سنی که باشند در خیابان‌های ایران در حال مبارزه‌ی تن‌به‌تن با جمهوری اسلامی هستند.

هنوز زخم کشته‌شدن مهسا امینی، نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیل‌زاده‌ و ده‌ها جوان ایرانی که به وحشیانه‌ترین شکل ممکن کشته شدند، تازه است. واقعیت این است که آن‌چه امروز در حال وقوع است، انتقام همه‌جانبه‌ی جمهوری اسلامی از زنانی که به اشکال مختلف برای رسیدن به برابری و آزادی، مقابل حکومت ‌ایستاده‌اند و همه‌روزه هزینه‌های آن‌ را می‌پردازند. اما جنگ خیابانی تنها شیوه‌ی انتقامی حکومت علیه زنان نیست، احکام سنگین زندان و محکومیت به‌اعدام –که در کارنامه‌ی سیاه چهل‌ساله‌ی جمهوری اسلامی کم‌سابقه نیست— اهرم‌های فشاری است که برای سرکوب زنانی که در طول دو سال گذشته، پس از جنبش مهسا، در خط مقدم مبارزه با آن ‌ایستاده‌اند، به‌کار برده است و می‌برد.

برپایی چوبه‌های دار برای فعالان حقوق زنان: حکم اعدام «شریفه محمدی» و «پخشان عزیزی»

شریفه محمدی در تاریخ ۱۴ آذر ۱۴۰۲ در رشت با ضرب‌وشتم بازداشت شد. این ‌فعال کارگری پس از بیست روز به اداره‌ی اطلاعات سنندج منتقل شد و در طول بازجویی،‌ بار‌ها مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت. شریفه محمدی برای مدتی طولانی از حق تماس با خانواده‌‌ی خود محروم بود و برای اخذ اعترافات اجباری توسط بازجو‌هایش تحت‌فشار قرار داشت. این ‌فعال کارگری در اسفندماه همان سال به زندان لاکان رشت منتقل شد. شریفه در تاریخ ۱۴ تیرماه ۱۴۰۳ در شعبه‌ی اول دادگاه انقلاب رشت با ‌اتهام «بغی» به اعدام محکوم گردید؛ حکمی که جامعه‌ی مدنی و سیاسی ایران را در بهت فرو برد. حکم اعدام برای یک فعال کارگری که ‌اتهام او، عضویت در تشکل صنفی «کمیته‌ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» عنوان شده، حتی در چهارچوب احکام سرکوبگرانه‌ای که جمهوری اسلامی در چهل و چند ‌سال گذشته صادر کرده، هم موردی کم‌نظیر است و هم نشان از عزم همه‌جانبه‌ی حکومت در سرکوب گسترده‌ی زنان دارد.

حکم اعدام شریفه محمدی اما، تنها حکم اعدامی نیست که طی هفته‌های گذشته برای فعالان حقوق زنان، از سوی دادگاه‌های انقلاب صادر شده است. پخشان عزیزی زندانی سیاسی کرد نیز در تاریخ ۲ مرداد ۱۴۰۳ از سوی شعبه‌ی بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران به اتهام عضویت در گروه‌های معارض، با اتهام «بغی»، به اعدام محکوم شد. او در نامه‌ای که اخیراً از زندان منتشر کرده، از درهم‌تنیدگی ستمِ زن‌بودن و کرد بودن در ساختار جمهوری اسلامی نوشته است، از این‌که چگونه پنج ماه در انفرادی نگه داشته شده و برای گرفتن اعترافات اجباری تحت شکنجه‌های شدید قرار گرفته است. وریشه مرادی و نسیم غلامی سیمیاری نیز، دو زندانی سیاسی دیگری هستند که با اتهام «بغی» تفهیم اتهام شده‌اند و در زندان و بلاتکلیفی به‌سر می‌برند.

محکومیت فعالان زن گیلان به حبس‌های طولانی‌مدت

۲۵ مرداد ۱۴۰۲، یازده فعال حقوق زنان در گیلان، به‌طور هم‌زمان و با خشونت تمام، در خانه‌هایشان بازداشت شدند. اکثر این ‌فعالان، هنگام بازداشت مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند و سلول‌های انفرادی بلندمدت را تجربه کردند. سارا جهانی، متین یزدانی، زهره و زهرا دادرس، فروغ سمیع‌نیا، جلوه جواهری، هومن طاهری، نگین رضایی، شیوا شاه سیاه، آزاده چاوشیان و یاسمین حشدری، فعالانی بودند که هم‌زمان و در یک شهر بازداشت شدند. دادگاه انقلاب رشت این‌فعالان را به بیش از ۶۰ سال و ۶ ماه حبس محکوم کرد. بر اساس این‌احکام، زهره دادرس به ۹ سال و ۶ ماه، سارا جهانی، متین یزدانی، زهرا دادرس، فروغ سمیع‌نیا، نگین رضایی، شیوا شاه سیاه، آزاده چاوشیان و یاسمین حشدری، به ۶ سال و جلوه جواهری و هومن طاهری به ۱ سال زندان محکوم شدند؛ احکامی که عیناً توسط دادگاه تجدیدنظر تأیید و در تیرماه سال جاری به‌اجرا گذاشته شد. این ‌فعالان برای گذراندن دوران حبس خود، در حال حاضر در زندان لاکان رشت به‌سر می‌برند؛ زندانی که شریفه محمدی، فعال کارگری محکوم ‌به ‌اعدام، دوران بازداشت خود را می‌گذراند.

از اوین تا زندان لاکان: ایستادگی زنان زندانی علیه اعدام

اعتصاب غذای زندانیان که از بهمن ۱۴۰۲ آغاز شد و اکنون با نام «سه‌شنبه‌های علیه اعدام» شناخته می‌شود، ابتدا در زندان قزلحصار کرج شروع شد. زنان و مردان زندانی در شهرهای مختلف، از اوین تهران و زندان مرکزی کرج گرفته تا زندان‌های خوی، نقده، سقز، مشهد، خرم‌آباد، تبریز و لاکان رشت، به این ‌کنش اعتراضی پیوستند. این ‌کارزار در اعتراض به گستردگی اعدام‌ها توسط جمهوری اسلامی راه‌اندازی شده و از زمان راه‌اندازی تا امروز نه‌تنها زندانیان که فعالان مدنی و سیاسی زیادی را خارج از زندان با خود همراه کرده است.

سازمان عفو بین‌الملل از اعدام ۸۵۳ نفر در ایران در سال ۱۴۰۲ خبر داده و آن‌را در هشت سال گذشته بی‌سابقه دانسته است. این‌ سازمان در گزارش سال ۲۰۲۳ خود درباره‌ی ایران نوشت: «جمهوری اسلامی هم‌چنان از مجازات اعدام به‌عنوان ابزاری برای سرکوب سیاسی مخالفان، معترضان و اقلیت‌های قومی استفاده می‌کند». هم‌چنین، این ‌نهاد بین‌المللی مدافع حقوق بشر اعلام کرد: «دستکم، پانزده زندانی مرتبط با جنبش «زن زندگی آزادی»، در معرض خطر اعدام قرار دارند».

اعدام رضا رسایی، زندانی سیاسی که شانزدهم مردادماه سال جاری، بدون اطلاع خانواده‌اش صورت گرفت، از جمله اعدام‌های فعالان سیاسی است که جمهوری اسلامی در ماه‌های اخیر به‌آن دست ‌زده است. این ‌اقدام غیرانسانی، اعتراضات وسیعی را در زندان‌های مختلف، به‌ویژه زندان اوین به‌راه انداخت؛ اعتراضاتی که منجر به ضرب‌وشتم و مصدوم‌شدن تعداد زیادی از زندانیان زن محبوس در زندان اوین شد. سروناز احمدی، سمانه اصغری، محبوبه رضایی، سارینا جوادی، رعنا کورکور و سپیده قلیان از جمله زندانیانی هستند که در پی حمله‌ی گارد حفاظت، مصدوم و از حق تماس با خانواده‌‌ی خود محروم شدند. در واقع مسئولان زندان، سی و هفت زندانی سیاسی زن را ممنوع‌الملاقات کردند. صدور حکم اعدام برای شریفه محمدی و پخشان عزیزی هم اعتراضات گسترده‌ای را در میان زندانیان به‌دنبال داشت. در نمونه‌ی اخیر آن، هشت زندانی زن محبوس در زندان لاکان رشت، به کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام پیوستند.

مبارزه و مقاومت، مشق هرروزه‌ی زنان از خیابان تا زندان

توهین و تحقیر، تجاوز و آزار جنسی، ضرب‌وشتم و بازداشت، احکام سنگین زندان، ممنوع‌الخروجی، ممنوع‌الکاری و اخراج از محل کار، بخشی از فشار و سرکوب‌هایی است که این‌روز‌ها زنان در ایران به‌طور گسترده با آن روبه‌رو هستند. به‌نظر می‌رسد جمهوری اسلامی قصد دارد در آستانه‌ی دومین سالگرد جنبش مهسا، با استفاده‌ی گسترده‌ از ابزار‌های سرکوب، مثل صدور حکم اعدام و به‌اجراگذاشتن احکام زندان فعالان حقوق زنان، شکل‌گیری هرگونه تجمع اعتراضی را در نطفه خفه کند. سرکوب‌های گسترده‌ای که از یک‌سو نشان می‌دهد جمهوری اسلامی تمام عزم خود را برای مهارکردن اعتراضات –به‌منظور حفظ قدرت— به‌کار می‌برد و از سوی دیگر نشان از عزم و اراده‌ی پایان‌ناپذیر زنانی دارد که تا رسیدن به برابری و آزادی که آن‌را حق خود می‌دانند، سر باز ‌ایستادن ندارند، مبارزه و مقاومتی که این‌روز‌ها تبدیل به بخش جدایی‌ناپذیر زندگی زنان آزاداندیشی شده که جمهوری اسلامی،‌ آنان را ‌گروگان گرفته است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کتاب چرا خدا وجود ندارد آرمین نوابی

دانلود کتاب چرا خدا وجود ندارد نوشته آرمین نوابی

تداوم بازداشت و بی خبری از وضعیت آگاه صادقی، شهروند بهائی

        خبرگزاری هرانا – آگاه صادقی، شهروند بهائی ساکن بوکان علیرغم گذشت حدود سه هفته از زمان دستگیری، کماکان به صورت بلاتکلیف در بازداشت بسر میبرد. بی خبری از وضعیت این شهروند، افزایش نگرانی های خانواده و نزدیکان وی را در پی داشته است. به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آگاه صادقی، شهروند بهائی کماکان در بازداشت بسر میبرد. یک منبع نزدیک به خانواده این شهروند بهائی ضمن تایید این خبر به هرانا گفت: “آقای صادقی حدود سه هفته پیش توسط نیروهای امنیتی در بوکان بازداشت شد. پیگیری نزدیکان این شهروند بهائی جهت کسب اطلاع از آخرین وضعیت و محل نگهداری وی تاکنون بی نتیجه بوده است، امری که به افزایش نگرانی های خانواده این شهروند منجر شده است.” بر اساس گزارشاتی که به دست هرانا رسیده است، ماموران پس از بازداشت این شهروند، به منزل شخصی وی مراجعه کرده و ضمن تفتیش محل، برخی از لوازم شخصی او و خانواده اش را ضبط کرده اند. شهروندان بهائی در ایران از آزادی‌های مرتبط به باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق

بهشت بهانه ای برای جهنم کردن دنیاست

چون درک و فهم ما از زندگی خیلی ناچیز هست و میدونیم که هر لحظه ممکنه یک مصیبتی به ما وارد بشه زندگی توی همچین شرایطی خیلی دشوار و نگران کننده هست و ما براش یک راه حل میسازیم مردم میرن از فال گیر ها و آخوندها میپرسن تا یک سرنخی از آینده بدست بیارن بعد دمبال این هستن که سرنوشت با اون ها رفتار رئوفانه ای داشته باشه یا اینکه از خدا میخوان که به اونها احساس امنیت کاذب میده که این به هیچ دردی نمیخوره